درباره وبلاگ


به کلوپ عشق خوش آمدید...... Id:>> djaligtor_project@yahoo.com ♥♥♥ http://2thLoveClub.Blogfa.com ♥●•٠·˙♥●•٠·˙♥●•٠·˙♥●•٠·˙♥♥♥ مــن کیـــَم؟؟؟ کسـی میـدونـه؟؟؟ مــن همون دیـوونـه ایـَم که هیچ وقـت عـوض نمیشـه... همـونـی که همـه باهـاش خوشـحالن امـا کسـی باهـاش نمـی مـونـه... همـونی که هـِق هـِق همـه رو به جـون و دل گــوش میده امـاخـودش بُغضـاش رو زیر بالـش میـترکـونـه... همـونـی که همه فک میکنن سخته...سنگه اما با هر تلنگر میشـکنـه.. همـونـی که مواظـبه کسـی ناراحـت نشـه اما همـه ناراحتـش میـکنن... همـونـی که تکـیه گاه خوبیه اما واسش تکیـه گاهـی نیست..جـــز خُــــداش.. همونی که کـُـلی حرف داره اماهمیشه ســـاکــته... آره مـــن همــونــم !
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 94
بازدید دیروز : 191
بازدید هفته : 1847
بازدید ماه : 1299
بازدید کل : 257132
تعداد مطالب : 278
تعداد نظرات : 248
تعداد آنلاین : 1

Flag Counter


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه

کلوپ عشق
شعر و متن عاشقانه.دلنوشته.داستان عاشقانه.فال و طالع بینی.روانشناسی.دانستنی های روابط عاشقانه.دانلود رمان عاشقانه




چشمانت راباز کن وبنگربه من

آری ببین

من همان یارجوان وزیبایت بودم

اماحال تونیزمرانمی شناسی

سکوت همدم تنهایی من است

وهق هق لالایی این شبهاست

شبهای بی قراری

شبهایی که تاصبح چشم به درمنتظرورودت بودم

اماتونیامدی

بی خبررفتی،بی علت رفتی،نمی دانم چرارفتی

ولی رفتی وبعدازرفتنت قلبم

مانندکبوتران بال بال میزد

واشک می ریخت

بیا ای نیازمن به زندگی

بی توعاشقی بی معناست

بی توحتی راه آسمان هم نیز بسته است

وتنهای تنهادر این زندان تنهایی،بی توبه سرمیبرم

ولی نومید نشدم

آری برگشتی

امادرسایه سارزندگی حتی سایه ی دیوارهم نبود

تکیه گاهی نبود

وحتی دیگردلی نبود

درزیر آوارغرورت له شده

واشک چشمانم خشکیده

واین همان دریاچه ای بودکه توآرامشت راازآن می گرفتی

اماحالاپرتلاطم ترازدریایند

ماتم زده ترازمرداب اند

که دیگرهیچ اثری ازحیات در آن نیست...

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:شب های بی قراری, :: 9:57 :: نويسنده : Majid1991

می خواهــم انســــــــــان نباشم...
گوسفندی باشم ، پا روی یونجه هـــــــا بگذارم
اما دلــــــــــی را دفن نکنم ...!
گرگی باشم ، گوسفند هـــــــا را بِدَرم...
اما بدانم ، کــــــــارم از روی ذات است نه از روی هوس ...!
خفاشی باشم که شبهاگردش کنم
با چشمهای کور ، اما خوابی را پرپر نکنم
کلاغی باشم که غار غار کنم

امـــــــــا

پرهایم را رنگ نکنم و دلی را با دروغ بدست نیاورم...!

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:می خواهــم انســــــــــان نباشم,,,, :: 18:22 :: نويسنده : Majid1991

باید اینجا وسطِ خاطره ها گریه کنم

سرِ هر جمله که میگفت بیا گریه کنم

باید امشب بروم ، مست کنم تا خود صبح

تا که فارق شوم از اشک و صدا ، گریه کنم

دلِ من تنگ که نه ، خُرد شد از رفتنِ تو

لحظه گشتِ بدِ این خاطره را گریه کنم

ثانیه محوِ سکوت است در اندیشه ی تو

من برای غمِ این ثانیه ها گریه کنم

بیدلی گفت خدا مظهرِ تنهایی هاست

پس از امشب جای هر ذکر و دعا گریه کنم

کارِ من نیست شناسایی ی راز گل سرخ

شاید این است فقط قافیه را گریه کنم

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:باید اینجا وسطِ خاطره ها گریه کنم, :: 18:19 :: نويسنده : Majid1991

نام : بنده
زاده ي خدا
محل تولد: عرش

همينا كافيه واسم....بنده ام ...هموني كه بهش ميگي جايزالخطا....اما زاده ي خدا....همون كه گفتي از خودت، در وجودم دميدي....
همينا، ولي كلي فاصله ست بينش.....من از توام اما ازت دورم....از تو ام اما....
امسال هم داره تموم ميشه...به سرعت برق و باد گذشت....و من چه ندونسته فرصتهاي باتو بودنو از دست دادم....چه ندونسته سر اونچه كه ميخواستمو برام خوب نبود باتو جنگيدم....چه ندونسته در لحظه تنهايي به همه رو زدم الا تو....تو كه از من ، به خودم نزديك تري....
خدايا..كم نبود زمانهايي كه پشت ميز قضاوت نشستمو حكم تعيين كردم...در حالي كه بدترين گناهو ميكردمو تو ميبخشيدي
خدايا...كم نبود زمانهايي كه براي خوب جلوه دادن خودم گناه ديگري رو فاش ميكردم ..درحالي كه تو ابرو دارم بودي
خدايا...كم نبود زمانهايي كه ناراحتي ام رو سر ديگري خالي ميكردم...دلش ميشكست اما من....اما من گناه كردمو دستانت را با محبت سمتم دراز كردي...با عشق نگاهم كردي و لبخند از لبانت برداشته نشد
خدايا چه فرصتا رو از دست دادم درحالي كه ميتوانستم به جاي غر زدن باتو دردودل كنم
چه فرصتارو از دست دادم با رو زدن به ديگران براي پر كردن تنهايي ام درحالي كه ميتوانست لحظه ي بهترين نيايش من باشد باتو...غافل از اينكه لحظاتم پوشالي شد
بدشدن...بد شدم....درحالي كه تو تا ابد با منه گنه كرده خوبي....درحالي ك هرلحظه و زمان براي مني و بامني
دروغ گفتنو دروغ گفتم...درحالي كه تو تا هميشه سعي كردي واقعيت رانشانم دهي...اگر زماني هم نديدم باز اشتباه من بود ، چون طاقت ديدن را نداشتم چشمانم را بستم
خدايا...چطور چنين جسارت پيدا كردم....چطور خودخواه شدمو چطور از تو فاصله گرفتم....
خدايا يك سال بزرگتر شدم...اما هنوز همان كودكي ام كه نيمه شب وقتي از خواب ميپرد تنها چيزي كه ارامش ميكند كتاب توست....
يك سال بزرگتر شدم اما هنوز هم با اولين مشكل حتي اگر كوچك باشد..بازهم وابسته ي توام..گره گشاي كارم تويي و تو نخواهي نميشود
يك سال بزرگتر شدم اما هنوز....هنوزهم صداي تو ارامم ميكند هنوز هم تمام اميدم به توست هنوز هم....
سال جديد در راه ست...ترسانم ازناداني ام... كه باز ندانسته كاري كنمو دلي بشكند...حرفي بزنمو....پشيمان شوم...
خدايا سال جديد در راه است و من اينده را با تمام لحظاتو اتفاقاتش به تو ميسپارم...از تو ميخواهم در لحظه اشتباهم دستانم را بفشاري تا ياداور بودنت باشد
خدايا...دل شكسته ام از بدي خود و تنها ارامشم بخشش توست...از بديهايم چشم بپوشان و كمكم كن بهتر باشم
خدايا...ندانسته دل شكسته ام...پشيمان شدم اما قدرت بيانش را نداشتم...يا قدرتم بده يا كمك كن تا باز با عزيزانم باشم
خدايا...رنج ديدمو سكوت كردم...بدي كردنو در دلم مخفي كردم...محبتشان از دلم رفت...اينه ي دلم را به تو ميدهم...غبارش را پاك كن تا انها را ببخشايم
خدايا...دركم بده تا ديگران را درك كنم...تا قضاوت پيشه نكنم
خدايا...ارامشم بده تا ارامش را ببخشايم بلكه اشكي را پاك كنم
خداوندا...مرا بي نياز از مخلوقاتت بگردان تا تمام عشق و محبتم به هستي و افريده هايت بدون قيد و شرط باشد...بي هيچ چشم داشتي
خداوندا...صبرم بده تا در زمانش سكوت كنم..و توانم بده تا در زمانش مقاوت كنم و محكم بايستم و دفاع كنم...وبصيرت بده تا زمانش را متوجه شم
خداوندا...
ازم دور نشو حتي اگر دور شدم
حتي اگر چشمانم نديد و گوشهايم صدايت را نشنيد
من از توام پس بي تو نابودم
تنهايم مگذار

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:نامه اي به خدا, :: 11:8 :: نويسنده : Majid1991

تعدادى از متخصصان اين پرسش را از گروهى از بچه هاى ٤ تا ٨ ساله پرسيدند که: «عشق يعنى چه؟»

پاسخ هايى که دريافت شد عميق تر و جامع تر از حدّ تصوّر هر کس بود.
در اينجا بعضى از اين پاسخ را براى شما می آورم:

هنگامى که مادربزرگم آرتروز گرفت ديگر نمی توانست دولا شود و ناخنهاى پايش را لاک بزند. بنابراين، پدربزرگم هميشه اين کار را براى او می کرد، حتى وقتى دستهاى خودش هم آرتروز گرفت. اين يعنى عشق. (ربکا، ٨ ساله(

وقتى يک نفر عاشق شما باشد، جورى که اسمتان را صدا می کند متفاوت است. شما میدانيد که اسمتان در دهن او در جاى امنى قرار دارد. (بيلى، ٤ ساله)

عشق هنگامى است که يک دختر به صورتش عطر می زند و يک پسر به صورتش ادوکلن می زند و با هم بيرون می روند و همديگر را بو می کنند. (کارل، ٥ ساله)

عشق هنگامى است که شما براى غذا خوردن به رستوران می رويد و بيشتر سيب زمينى سرخ کرده هايتان را به يکنفر می دهيد بدون آن که او را وادار کنيد تا او هم مال خودش را به شما بدهد. (کريس، ٦ ساله)

عشق هنگامى است که مامانم براى پدرم قهوه درست می کند و قبل از آن که جلوى او بگذارد آن را می چشد تا مطمئن شود که مزهاش خوب است. (دنى، ٧ ساله)

عشق هنگامى است که دو نفر هميشه همديگر را می بوسند و وقتى از بوسيدن خسته شدند هنوز می خواهند در کنار هم باشند و با هم بيشتر حرف بزنند. مامان و باباى من اينجورى هستند. (اميلى، ٨ ساله)

اگر می خواهيد ياد بگيريد که چه جورى عشق بورزيد بايد از دوستى که ازش بدتان می آيد شروع کنيد. (نيکا، ٦ ساله)

عشق هنگامى است که به يکنفر بگوئيد از پيراهنش خوشتان می آيد و بعد از آن او هر روز آن پيراهن را بپوشد. (نوئل، ٧ ساله)

عشق شبيه يک پيرزن کوچولو و يک پيرمرد کوچولو است که پس از سالهاى طولانى هنوز همديگر را دوست دارند. (تامى، ٦ ساله)

عشق هنگامى است که مامان بهترين تکه مرغ را به بابا میدهد. (الين، ٥ ساله)

هنگامى که شما عاشق يک نفر باشيد، مژه هايتان بالا و پائين میرود و ستاره هاى کوچک از بين آنها خارج می شود. (کارن، ٧ ساله)

شما نبايد به يکنفر بگوئيد که عاشقش هستيد مگر وقتى که واقعاً منظورتان همين باشد. اما اگر واقعاً منظورتان اين است بايد آن را زياد بگوئيد. مردم معمولاً فراموش میکنند. (جسيکا، ٨ ساله)

و سرانجام...

برنده ما يک پسر چهارساله بود که پيرمرد همسايه شان به تازگى همسرش را از دست داده بود. پسرک وقتى گريه کردن پيرمرد را ديد، به حياط خانه آنها رفت و از زانوى او بالا رفت و همانجا نشست.
وقتى مادرش پرسيد به مرد همسايه چه گفتی؟
پسرک گفت:
"
هيچى، فقط کمکش کردم که گريه کند..."

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



شنبه 12 اسفند 1391برچسب:عشق یعنی چه؟, :: 11:42 :: نويسنده : Majid1991

دلم عجیب گرفته
دل‌گیرم از آدمک‌هایی
که تنها سایه‌ای هستند
از تمام آنی که می‌نمایند
دل‌گیرم از نقاب‌هایی که بر چهره می‌کشند
دل‌گیر از صورتک‌ها
من نمی‌فهمم
به خدا که من نمی‌فهمم
نمی‌دانم چرا آدم‌ها تنها برایِ یک تجربه،
یک تصور، یک خیال،
یک عطش برای سر دادنِ ترانه‌ی تشنگی،
وخیالِ خامِ آنچه هیچ‌گاه نیستند،
زندگی آدم دیگری را به بازی می‌گیرند؟!
به خدا من نمی‌فهمم
نمی‌فهمم چگونه شد که در این عصر آهن و اصطکاک
این‌چنین تصوارت آهنین و قلب‌های سخت و ذهن‌های جامدی شکل گرفت
این همه آهن، این همه سختی، این همه جهل،
این همه صورتک
و این همه من، تنها، خسته، رویارو
آی آدم‌ها! آدم‌ها، آدم‌ها، آدمک‌ها
آی آدم‌هایی که بی‌چراغ دوست می‌دارید
آدم‌هایی که به هوسِ سرک کشیدن به یک دیوارِ کوتاه
بی‌نیاز از چهارپایه و نردبان
سر خم می‌کنید و
آرامشِ آن‌سویِ دیوار را می‌ستانید :
به خدا
آن آدمِ ساده که دیوارِ دلش کوتاه است،
وسیله‌ی برای ابراز و ارضای عقده‌ها و آرزوهایِ تو نیست!
تو را به خدا، اینقدر سرک نکشید
در این عصرِ صورتک‌های دروغین
دنیا بیش از همیشه به سادگیِ ساده‌ها محتاج است
تو را به خدا اینقدر آزارشان ندهید
بگذارید سادگیِ دوست‌داشتن‌های بی دلیل
افسانه‌ای در قصه‌های کودکی‌مان نباشد
بگذارید که سال‌ها بعد
سادگانِ دل‌داده
پاکیِ دوست‌داشتن‌های بی‌دلیل
و عشق‌های جاودانه را
تنها در انیمیشنِ سیندرلا جستجو نکنند!
خدای عاشقانِ خسته، دل شکسته!
تو می‌دانی
چقدر سخت است ساده بودن
و ساده ماندن
در دنیای آدمک‌ها، نقش‌ها، نقاب‌ها، ادعاها
و چه جرم بزرگیست سادگی‌!
که اینگونه تنِ نحیفِ عشق به درد می‌آید
تو را قسم به اشک‌های لرزانِ آن دلِ ساده
که ساده شکست
تو را قسم به نگاهِ نگرانِ چشم‌های منتظر به راه
تو را قسم به سادگیِ آن “اسمِ سه حرفی
تو را به “عشق”، به “اشک”، تو را به “خدا” قسم
هوایِ سادگانِ عاشق‌ات را داشته باش

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



شنبه 12 اسفند 1391برچسب:اگه هیچکس نیست خدا که هست, :: 11:36 :: نويسنده : Majid1991

بوي سيب و بوي زير سيگاري...

لبهايي كه فقط در عكس چاك خورده اند...

و دستي كه زير چانه است...

حس وحشت جدائي از چهار ديواري

كه هر قطعه اش داستان مردي هست كه

تنهاييش را با كمال ميل!عق زده!!

معتاد شده...

قمار كرده...

باخته...!!

و لنگر انداخته بر تختخواب بى هوسي....

كه حال نداره دندانهايش را مسواك بزند,

از همه چي بريده...

همين روزها سفر خواهد كرد!

جايي كه پروانه ها بالهاي سفيد دارند...

جايي كه كجاست.........

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



جمعه 11 اسفند 1391برچسب:جايي كه كجاست, :: 19:2 :: نويسنده : Majid1991

گوش کن میخوام برات پسر بودن رو تعریف کنم!

پسر بودن یعنی نافتو که بریدن روش 2 سال حبس هم بریدن

پسر بودن یعنی فقط تا اخر دبستان بابا مامان پشت سرتن بعدش جامعه بزرگت میکنه

پسر بودن یعنی فقط یه سال وقت داری که کنکور قبول نشی

پسر بودن یعنی بعد 18 دیگه یا سربازی یا سربار

پسر بودن یعنی استرس سربازی و حسرت درس خوندنه بدون استرس

پسر بودن یعنی بعد بابا، مرده خونه بودن، سنم نمیشناسه یعنی چی؟؟ یعنی بابا نباشه نون باید بدی حالا 5 ساله باشی یا 50 ساله

پسر بودن یعنی حفظ خواهر و مادر و همسرت از هر چی هیزیه

پسر بودن یعنی آزادی که از ( آ ) اولش تا ( ی ) آخرش همش مسئولیته

پسر بودن یعنی یه سگ دو زدن واسه یه لقمه نون که جلو زن و بچه کم نیاری

پسر بودن یعنی واسه عید لباس نخری که دخترت واسه خریده لباس کم و کسر نیاره

"پسر بودن یعنی بی پول عاشق نشی"

پسر بودن یعنی حرفایی که میمونه تو دل

پسر بودن یعنی " مرد که گریه نمیکنه "

پسر بودن یعنی همیشه بدهکار بودن به همه

پسر بودن یعنی بعد سربازی روز اول کلی تحویلت میگیرن روز دوم به چشه زالو نگات میکنن

پسر بودن یعنی .­......... مسئولیت مسئولیت

یکم به خودمون بیایم ببینیم کجا وایسادیم.

به سلامتـــــــــــــــی همه پسرا.

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



جمعه 11 اسفند 1391برچسب:, :: 18:58 :: نويسنده : Majid1991

اگــر دری میان ما بــود،
مــی‌کــوفتــم؛
درهــم مــی‌کــوفتــم!
اگــر میــان مــا، دیــواری بــود،
بــالا مــی‌رفتــم، پــاییــن مــی‌آمــدم؛
فــرو مــی‌ریختــم!
اگــر کــوه بــود، دریــا بــود،
پــا مــی‌گــذاشتــم
بــر نقشــه‌ جهــان و نقشــه‌ای دیگــر، مــی‌کشیــدم!
امــا میــان مــا، هیــچ نیســت
هیــچ؛
و تنــها بــا هیــچ،
هیــچ کــاری نمــی‌شــود کــرد

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



جمعه 11 اسفند 1391برچسب:میــان مــا, هیــچ نیستـــ,,,, :: 18:48 :: نويسنده : Majid1991

آهای دنیا ازت بیزارم ......

آهای خدا کجایی؟

منو میبینی؟؟

صدامو میشنوی؟؟؟؟

دیگه خسته شدم به این ادما بگو از من فاصله بگیرن ....

خدایا میشه من بیام پیش تو؟؟

خدا جون بود و نبود من که اینجا فرقی نمیکنه پس منو ببر پیش خودت...

خدا جون برام لالایی میگی ؟؟

میخوام بخوابم یه جوری که وقتی خوابیدم دیگه بیدار نشم...

خدا جون داغونم فک نمیکنی این همه درد یکم زیاده؟؟؟

باور کن به دوش کشیدن این همه غصه برام خیلی سنگینه ....

خدا جون جای زخمای روی قلبم خیلی درد میکنه .....

دیدی اونم اومد تا برای این همه درد مرهم بشه اما خودش شد بزرگترین درد زندگیم...

حالا تو بگو با این همه درد چیکار کنم ....
وااااااای چقدر خسته ام این بغض لعنتی و همیشگی هم گاهی منو تا مرز خفگی میکشونه خدا جون همیشه مواظبش باش.

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:درد و دل با خدا, :: 10:4 :: نويسنده : Majid1991

اگر کسی تو را با تمام مهربانبت دوست نداشت ،دلگیر مباش که نــه تو گناهکاری و نـــه او.

تو هم با تمام مهربانیت زیباترین معصوم دنیایی. پس خود را گناهکار نبین.

مــن عیسی نامی را میشناسم ده بیمار را در یک روز شفا داد و تنها یک نفر سپاسش گفت.

من خدایــی را میشناسم کــه ابـر رحمتش بر عمر زمین و زمان باریده،

یکی سپاسش میگوید و هزاران نفرکفــر میگویند.

پس چرا میپنداری بهتــر از آنچه عیسی و خدای عیسی را سپاس گفتند از تو برای  مهربانیت قدردانی میکنند؟؟؟

پس از ناسپاسی شان نرنج،

امـــا برای شادی دلشان بکوش کــه با مهربانی روح تــــو آرام میگیرد.

تـــو با مهرت بال و پر می گیری.

خوبی دلیل جاودانگی تو خواهد شد.

دوست بدار نه برای آنکــه دوستت بدارند ،

تــــــو به پاس زیبایی عشــــق ،

عشق بورز.

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:تو به پاس زیبایی عشق ,عشق بورز, :: 9:48 :: نويسنده : Majid1991

دیروز میگفتم :
مشق هایم را خط بزن مرا مزن
روی تخته خط بکش گوشم را مکش...
مهر را در دلم جاری بکن جریمه مکن...
هر چه تکلیف میخواهی بگیر امتحان سخت مگیر...
اما اکنون ..
مرا بزن گوشم را بکش .. جریمه بکن .. امتحان سخت بگیر...
مرا یک لحظه به دوران خوب مدرسه باز گردان. ..

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:, :: 9:39 :: نويسنده : Majid1991

 

گام بر می دارم و می روم

به هر کجا شود جز اینجا

اینجا که همه لحظه هایش بوی غربت,غم,اندوه می هد.

می روم شاید پایان اینگونه نباشد

اما این بار می خواهم پایانش را خودم بنویسم.

در همه زندگی ام به این باور رسیده ام

که زندگی یک بازی بیش نیست

پس حال نوبت من است تا بازی را به سود خود به پایان برسانم.

چه خوش باشد و چه بد باشد.

به هر حال نامش را قسمت خواهند خواند؟؟؟؟؟

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:گام بر می دارم و می روم, :: 15:0 :: نويسنده : Majid1991

انگار سقف دلتنگی های من تمامی ندارد!!!
دلتنگم....
میفهمید...
 
شـبی از پـشت یـک تـنـهایـی نـمنـاک و بـارانـی تـو را با لــهجه ی گـل هـای نـیلوفر صـدا کردم.
 
تـمام شـب بـرای بـاطـراوت مـانـدن بـاغ قـشنـگ آرزوهـایـت دعــــا کردم...

پس ازِ یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس
تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید
با حسرت جدا کردم
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:
دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از تنهایی وحسرت رها کردم
همین بود آخرین حرفت ...

و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریم چشمهایم را
به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید
وا کردم...
نمی دانم چرا رفتی؟
نمی دانم چرا ، شاید خطا کردم
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی
نمی دانم کجا ؟!
تا کی ؟!
برای چه ؟!
ولی رفتی...
و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
نمی دانم چرا ؟
شاید به رسم و عادت پروانگی مان
باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت...

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:همین بود آخرین حرفت, :: 10:49 :: نويسنده : Majid1991

کاش آسمان حرف کویر رامی فهمید واشک خود رانثارگونه های خشک اومیکرد....!!

کاش واژه ی حقیقت آنقدر بالبها صمیمی بود که برای بیان کردنش به شهامت نیازی نبود..!!

کاش دلها آنقدر خالص بودند که دعاها قبل از پایین آمدن دستها مستجاب می شد...!!

کاش شمع حقیقت محبت را درتقلای بال وپرسوز پروانه می دیدو او را باور میکرد...!!

کاش مهتاب با کوچه های تاریک شب آشناتربود...!!

کاش بهار آنقدر مهربان بود که باغ رابه دست خزان نمی سپرد...!!

کاش فریاد آنقدر بی صدا بود که حرمت سکوت را نمی شکست..!!

کاش در کتاب غصه ها،شکوه لبخند درمعنی داغ اشک گم نمی شد...!!

وکاش......

عشق همیشه معنی عاطفه را می فهمید.........!!!!!

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:کاش, :: 10:44 :: نويسنده : Majid1991

خیلی سخته که واسه کسی بمیری ولی اون قبولت نکنه
خیلی سخته که عاشق کسی باشی ولی باهات نمونه
خیلی سخته که از پیشت بره . بره تا فرداهای دور
خیلی سخته که عشقت بره سفر. که عشقت بدون تو بره سفر
خیلی سخته که عاشق باشی. عاشق بمونی. عاشق زندگی کنی. ولی مرده باشی
خیلی سخته که بمیری. بمیری بدون عشقت. با یاد عشقت. با رویای عشقت. با آرزوی عشقت
خیلی سخته که مجبور بشی با عشقت خداحافظی کنی
خیلی سخته که دلت بشکنه. خیلی سخته که دلت بشکنه و تیکه های شکسته اش لگدمال بشه
خیلی سخته که باهات باشه ولی تو دلش جای دیگه باشه
خیلی سخته که عاشق خنده های یکی باشی و برات نخنده
خیلی سخته که دیوونه ی چشاش باشی و دیگه نتونی چشاشو ببینی.
خیلی سخته که دیوونه ی چشاش باشی و مجبور شی قبول کنی که چشاش دیگه مال تو نیست. خیلی سخته که بخوای قبول کنی که چشاش از اول مال تو نبوده.
خیلی سخته که یه مدت طولانی به انتظار دیدارش باشی. بعد حتی خدا هم نخواد ببینیش
خیلی سخته که حداقل واسه خداحافظی با عشقت کلی حرف آماده کنی که بهش بگی. اما تو بهترین موقعیت برا
ولی هر روز بیشتر عاشق عشقت بشی و همه چیز تازه شروع شده باشه.
خیلی سخته که فکر کنی که عشقت به فکرت نیست
خیلی سخته.......

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:خیلی سخته, :: 10:38 :: نويسنده : Majid1991

من
چه دو حرفیه وسوسه انگیزیست
این من!
نه در پی عشق است نه تشنه ی مهربانی
فراری از پسران مانکن پرست و دختران آهن پرست
فقط برای خودم هستمخود خودم ! مال خودم !
صبورم و عجول !!
سنگین و سرگردان !!
مغرور
با یک پیچیدگی ساده و مقداری بی حوصلگیه زیاد !!!
و برای تویی که چهره های رنگ شده را می پرستی نه سیرت آدمی ؛ هیچ ندارم
راهت را بگیــر و بـــــــرو
حوالی ما توقف ممنــــوع است !

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:چه دو حرفیه وسوسه انگیزیست,من, :: 10:22 :: نويسنده : Majid1991

پس از آفرینش آدم خدا گفت به او

نازنینم آدم،باتو رازی دارم،اندکی پیشتر آی

آدم آرام ونجیب آمد پیش،زیر چشمی به خدا مینگریست

نازنینم آدم(قطره اشکی زچشمان خداوند چکید(

یاد من باش که بس تنهایم....!!

بغض آدم ترکید،گونه هایش لرزید وبه او گفت:

من به اندازه ی گلهای بهشت....نه....به اندازه ی عرش....

نه...نه..من به اندازه ی تنهاییت ای هستی من دوست دارت هستم.....!!

آدم کوله بارش برداشت،خسته وسخت قدم برمی داشت...!!

راهی ظلمت پرشور زمین.....

درمیان لحظات جانکاه هبوط،باز بشنید که خدا گفت به او

نازنینم آدم،نه به اندازه ی تنهایی من،نه به اندازه ی عرش...

که به اندازه ی یک دانه ی گندم،فقط یادم باش....

نازنینم آدم نبری از یادم......؟؟!!!!

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:نازنینم آدم, :: 10:54 :: نويسنده : Majid1991

اگه کسی باعث بشه اعتمادتو از کل دنیا بکنی
اگه کسی که سالها عشقم صداش کردی با کس دیگه ای ببینیش
اگه کسی که قول لباس عروس بهت میداد بهت بگه واسم تکراری شدی ...
اگه به خاطر کسی که سالها شب و روز نداشتی
اگه کسی که دوسش داشتی به خاطر یه دعوا بزاره بره...
اگه کسی که میپرستیدیش ...
اگه کسی که تمام مردانگی و دنیاتو تو وجودش پیدا میکردی بفهمی یه دزد بیشتر نبوده...
اگه 20 روز سفر باشی بیای ببینی با کس دیگه ....
اگه بخاطرش محل زندگیتو عوض کنی و پیش روانکاو بری...
اگه بعد از مدت ها که سر پا شدی ببینیش...
اگه بگه بزور پیدات کردم... دنبالت بودم ماه ها...
اگه دوباره ازت خواستگاری کنه....
اگه 2 ساعت تمام گریه کنه و بگه 1 فرصت دوباره بده....


چی جواب میدادی؟

لطفا اگه میتونی حتی فکرشم بکنی بگو...

حتی در حد یه جمله حتی 1 بیت شعر حتی یه نثر ...

هرچی به ذهنت میرسه بگو...

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:اگه میتونی حتی فکرشم بکنی بگو, :: 10:49 :: نويسنده : Majid1991

رفتار عاشقانه ی زن را،باید از دلتنگی اش فهمید....

از شوق وبی تابیش برای دیدار....

از حس کودکانه اش برای آغوش....

از خجالتش برای بوسه گرفتن...

زن بی دلیل بهانه نمیگیرد....

شاید بهانه ی نداشتن دستان گرمی را دارد

که دستانش را بگیرد..!!!!

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:زن بی دلیل بهانه نمی گیرد,متن و جملات عاشقانه, :: 10:40 :: نويسنده : Majid1991

دنـیــای مـــا انـدازه هـم نـیــست...

مـن عــاشـق بــــارون و گـیـتــارم...

مــن روز هـا تـا ظـهر مـی خـوابـم...

مـن هـر شـبـو تــا صـبـح بـیــدارم

دنـیــای مـــا انـدازه هـم نـیــست...

مـن خـیـلی وقـتـا سـاکتم سردم...

وقتی که می روم تو خودم شاید....

پــایــیــز ســــال بــــعـد بــرگــردم...

دنـیــای مـــا انـدازه هـم نـیــست...

مـی بــوسـمـت امـا نـمــی مونـم...

تــو دائــم از آیـنـده مـی پــرســی...

مــن حــال فــردامــم نـمی دونــم...

تــو فـکر یـک آغوش مـحکم بــاش...

آغـوش ایـن دیـوونه محکم نیـست...

صـد بــار گـفـتـم بـــاز یــادت رفـت...

دنـیــای مـــا انـدازه هـم نـیــسـت...

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



تو را ترک کرده ام!

خلاصه خیلی فرق کرده ام

با روز آخرین دیدار!

دیگر حتی با احتیاط

بیشتری دل می بندم!

اما الان حس خوبی دارم از نبودنت!

شبیه دست فروبردن در جیب گرم

پالتوی پارسال و پیدا کردن یک نخ سیگار...

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



شنبه 5 اسفند 1391برچسب:حس خوبی دارم از نبودنت,متن و جملات عاشقانه, :: 10:34 :: نويسنده : Majid1991

فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی!

اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی!

گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی !

از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی!

چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور!

چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی!

صدای فریادم را همه شنیدند  جز او که باید میشنید!

اشکهایم را همه دیدند!

آشیانه ای که در قلبت ساخته ام تبدیل به قفسی شده که تا آخر در اینجا گرفتارم!

گرفتار عشقی که باور ندارد مرا ،

فکر میکند که این عشق مثل عشقهای دیگر این زمانه خیالیست ، حرفهای من بیچاره دروغین است!

حالا دیگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نیاورم ، دیگر اشک نریزم و  درون خودم بسوزم !

اگر دلتنگت شدم با تنهایی درد دل کنم و اگر مردم نگویم که از عشق تو مردم !

اما رفتنم محال است ، عشق که آمد ، دیگر رفتنی نیست ، جنون که آمد ، عقل در زندگی حاکم نیست!

آنقدر به پایت مینشینم تا بسوزم، تا ابد به عشقت زندگی میکنم تا بمیرم !

گرچه شاید مرا به فراموشی بسپاری ، اما عشق برای من با ارزش و فراموش نشدنیست است!

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



جمعه 4 اسفند 1391برچسب:, :: 11:47 :: نويسنده : Majid1991

و من تردید داشتم که با نبودنت آرام می شوم یا با بودنت خوشبخت؟

و حتی شک داشتم که آرامش را می خواهم یا خوشبختی را!

و هنوز دست و پا میزنند

ذهن خسته ام

قلب درمانده ام

چشمان بهت زده ام

حرف هایم این روزها سر و ته ندارد!!

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:عاشقانه ای برای تو,متن و جملات عاشقانه, :: 13:22 :: نويسنده : Majid1991

نمی دانم دلم گم شده یا اونی که دل به او سپردم!

نمی دانم عشقم گم شده یا معشوقم.

نمی دانم اعتماد بی جا کردم یا بی جا به من اعتماد کردند.

نمی دانم لیاقت او را نداشتم یا او لایق من نبود.

نمی دانم من در حق عشقم خیانت کردم یا او.

او قدر ندانست یا من, نمی دانم.....

نمی دانم خدا این را قسمت ما کرد یا ما خود قسمت را رقم زدیم.

نمی دانم چرا وقتیکه دل بستن سهل است, دل کندن آسان نیست.

نمی دانم خدا به ما "دل" داد تا از دنیا ببریم یا دنیا رو داد تا دل بکنیم

نمی دانم خدا این را قسمت ما کرد یا ما خود قسمت را رقم زدیم.

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



این بار که کسی آمد نمــی گویمـ بـــرو

حــتی نمی گــویمـ کس دیگـــری رامی خـــواهمـ

فقـط می گــویمـ :

ببیـــن ! من شکــستـ ه امـ !

خستـــ ه امـ !

کمی آراممـ کــــن ...

همـیـن...

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:این بار که کسی آمد نمــی گویمـ بـــرو,,,, :: 10:12 :: نويسنده : Majid1991

خوبم !!!

باور کنید ...

اشک ها را ریخته ام،

غصه ها را خورده ام،

نبودن ها را شمرده ام،

این روزها که می گذرد

خالی ام ...؛

خالی ام از خشم، دلتنگی، نفرت

و حتی از عشق !!!

میخواهم مدتی بخوابم...

نمی دانم چند روز،

شاید روزی بیدارشوم

و دنیا به شکل دیگری باشد.

می خواهی بروی ؟

پس بی بهانه برو!!!

بیدار نکن خاطره های خواب آلوده را...

محبت ساختگیـت، عشق دروغینت و چشمان پر فریبت،

روزی گرفتارت خواهند ساخت ...

فقط بیا در خزان خواسته هایم کمی قدم بزن،

دلم برای راه رفتنت تنگ شده است...

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:بیدار نکن خاطره های خواب آلوده را,متن و جملات عاشقانه, :: 11:21 :: نويسنده : Majid1991

باید بروم

باید بدون خداحافظی بروم

عجیب گیر کرده ام بین ماندن یا رفتن

اما باید تصمیم بگیرم

شاید تصمیم تو درگروی تصمیم من باشد

شاید با بلاتکلیفی خود، تو را هم بلاتکلیف گذاشته ام

هر وقت بین رفتن و ماندن درگیر می شوم

دلم ماندن را انتخاب می کند و خودم رفتن را

نمی توانم دل بکنم

پس دلم را پیش تو جا میگذارم

و با چشمانی خیس

خودم به تنهایی میروم

دلم را با تمام مهرش برای تو میگذارم

و تمام زخمهای خاطره را با خود می برم

میدانم رفتنم را باور نمیکنی

چون سالهاست که رفتن و بازآمدنم را دیده ای

اما اینبار سعی می کنم دیگر برنگردم

بدون توجه به احساسات تو ...

اهل دروغ و ریا نیستم

اهل بازی با احساسات کسی نیستم

اهل دل شکستن نیستم

فقط درگیرم تا ابد با خویش ...

میدانم این جمله را بارها شنیده ای

اما شاید این آخرین بار باشد

"
میروم شاید تا همیشه ... "

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:میروم شاید تا همیشه, :: 11:17 :: نويسنده : Majid1991

می خواهم برای لحظه ای بمیرم

می خواهم لحظه ای از درونم به بیرونم رها شوم

تپش قلبم متوقف...

روحم را به پرواز میان سیاهی و سفیدی دعوت کنم

فرشته مرگ را به بازی با تک تک نفسهایم دعوت کنم

برای لحظه ای زندگی کنم...

آه ِ عمیقم را بطلب ای مرگ از راه رسیده...بطلب

آزادی من حبس در زندان ِ مرگ ست.

می خواهم بمیرم از خاطره ای که به دروغ مبتلا شده ست...

کوچ می کنم از آشیانه ی که سالها ساختم

می خواهم لحظه ای زندگی..

می خواهم لحظه ای قصر رهایی سازم.

خدایا می خواهم بمیرم آرام...
و
دردنـــــــــاک...

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, :: 11:11 :: نويسنده : Majid1991

دم ظهر آسمان آبیست
و خورشید آتشی همواره سوزان تر
و قلب عاشق فرهاد گرم و داغ از این آتش
و اما ... آتش خونین دل شیرین
نشسته در کنار آشیان کفتری غمگین
ولیکن آشیان خالیست
و آن کفتر دگر در آسمان کوچکش خوشحال و شادان نیست
از آن شب...؟
آن شب سرسخت طوفانی
که یارش در میان خاک و خون غلطید
و آن صیاد...!
آن صیاد سنگین دل...
که آن شب جفت تنهای کبوتر را به به صحرا دید
و قلب یار بیچاره به تیغ کین به خون تابید
از آن شب این کبوتر هم دلش لرزید...!
غروب است آسمان سرخ است
و خورشید جهان افروز در خواب است
و قلب عاشق فرهاد...هنوز آتشگهی دیرین و پابرجاست
و شیرین همچنان تنهاست
نشسته در کناره آشیان کفتری غمگین
ولیکن آشیان خالیست...

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, :: 12:12 :: نويسنده : Majid1991

دلی شکست و هیچ کس صدایش رانشنید

آری دل عاشق بی صدا می شکند

آشنایی من و تو یک اتفاق بود ولی خاطرات با تو بودن همچنان و تا ابد در دل من باقی خواهد ماند.

خاطرات روزها ی شیرین و اشک های شبانه... ترسهای شبانه ی تو برای به وجود آمدن شکستی دیگر ...

دل هایت از شکست های گذشته. از نامردیهای روزگار...

به روز بیشتر به تو وابسته شدم. میدانستم انقدر شکست خورده بودی که توان شکست دیگر را نداشتی.

بدنبال مرهمی هستی برای تسکین زخمهای گذشته. چشم هایم را به روی همه چیز بستم...

به خود آمدم دیدم که زندگی بدون تو برایم کابوس وحشتناکی خواهد شد.چه آسان دل صادقم را به تو تقدیم کردم.

به یاد می آورم که میگفتی... یا از اول بگو که می مانی یا رفیق نیمه راه نباش...

بده تا آخر بمانی. یادت باشد با احساسات هیچ کس بازی نکنی!!!

به خود اطمینان داشتم که درتمام شریط ترکت نخواهم کرد... زیرا میدانستم خالصانه مرا می خواهی.

حالا در گوشه اتاق با چشمانی بارانی خاطراتت را مرور خواهم کرد.

عکسی که روبه رویم چشم دوخته خیره شده ام چقدر زمان سخت میگذرد...

چه معصومانه به چشمانم خیره شده اند. نه ... نمیتوانم باور کنم. شاید کابوس وحشتناکی ست که به سراغم آمده.

صبح از خواب بیدار خواهم شد و باز صدایت را میشنوم و به امید دیدن دوباره تو لحظه شماری خواهم کرد.

یک لحظه چشمانم را می بندم. تو به سویم می آیی و مرا در آغوش میگیری.

دستهایت گونه های خیسم را پاک می کنی و میگویی ... باز خیالاتی شدی؟

دیگر ترا نخواهم دید... میدانم فقط همین خاطرات است که برایم باقی می ماند...

به انتظار تو ماندن زهی خیال باطل است... دیگر لمس تنت را باید به رویاها سپرد.

اکنون که باچشمان تر این احساسات بی وجود رابر تن سیاه این صفحه حک می کنم ...

دانم که تو در اوج زندگیت و در پی سوزاندن خاطرات گذشته هستی...

که دیگر در حد یک خاطره هم در قلبت جایی نخواهم داشت... می دانم که دیگر نام مرا هم فراموش خواهی کرد.

آری... در عین ناباوری تنها یادگاری که از تودارم مشتی خاطرات و زخم عمیقی که مرهمی برایش نمیابم .

واین تنها سهم من بود از آن همه عشق و جوانمردی که دم می زدی. آری این سهم من بود از صداقتم.

و اما تو... تو... تو خیانت کردی!!! قلبم را شکستی ... تو جگرم را آتش زدی... زبانم میگوید

به امید روزی که روزگارت سیاه تر از پر کلاغ .... تیره تر از غرو ب و غمگین تر از غم جدایی باشد

اما دلم... دلم میگوید به امید روزی که آشیانت بالاتر از آشیان عقاب ...

انداز نگاهت زیباتر .. 

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, :: 11:53 :: نويسنده : Majid1991

فریاد های دلم تنم را می لرزاند

بازی روزگار وجودم را شعله ور می کند

بودن یا نبودن را نمی فهمم

ولی نبودن وجودم را بی تاب می کند

ای کاش میشد

یاد انسانها را در ذهن پاک کرد

اتسانها

گرمای دستانشان ، دستانم را بی تاب می کند

ای کاش میشد از انسانهای انسان نما گریخت

ای کاش میشد حرف دل را بر زبان آورد

خدایا

اشکهایم چشمانم را در اسارت خود در اعماق تنهای حبس کرده

در اسارت دنیایی قرار گرفته ام

که نفرتش در اعماق قلبم لانه کرده

خدایا می دانی که زنده ام

نه برای رسیدن به دارایش

زنده ام

تا روزی در آغوش عشقم قرار بگیرم

به آدمیان بگو

بگذارند در مستی خود بمانم

مست عشقم خدایا

خدایا

چشمانم را می بندم

در تنهای حبس می شوم

ودر انتظار عشق می مانم

انتظار به قلب بی تابم تاب تحمل می دهد

خدایا

ندارم سلاحی

جز دستانی که به سویت دراز کنم

وبرایش آرزوی دنیایی زیباتری بخواهم

دنیایی که آدمهایش

وفا را معنا کنند

معرفت را معنا کنند

عشق را معنا کنند

در انتظار عشق می مانم

و برای آمدنش دعا می کنم

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:در انتظار عشق , :: 10:57 :: نويسنده : Majid1991

من از یک شکست عاشقانه می ایم ، بگذار همه برای این اعتراف تلخ سرزنشم کنند.

شکست نه برای پنهان کردن است و نه بهانه ی پنهان شدن.

میگویند از صبح بنویس ، از آفتاب ومن چکونه از خورشید بنویسم وقتی تمام وقت،بارن پنجره ی چشمانم را شسته است . همه دلشان نفش های مثبت میخواد و ادم های خوشحال ، اما من گمان میکنم این خیلی خوب است که نمیتوانم ادای ادم های خوشبخت را در بیاورم . بی ستاره ام وزرد با طعم معطر پاییز ، که حضورش تنها معجزه ی لحظه های تنهایی من است .

قیمت وفا گران تر از آن بود که بهانه ی دوست داشتنی زندگیم از عهده ی داشتنش بر آید .

سقف اعتماد تعمیری ست ، مدام چکه میکند ، آغوش ترانه ها همچنان از عطر تن او باید پر باشد خالیست ، نمیتوانم باور کنم نه رفتنش ونه ماندنش را .

مهم نیست تمام سرزنش ها را میپزیرم به بهانه ی تولد حقایق غم انگیزی که درد را به درد می آورد وآتش را می سوزاند.

این دل دیوانه همیشه یک پادشاه مغرور داشته است ، اگر ترانه ها ثمره ی تخیل بود به جنون نمی رسید ، اعتراضی نیست کسی که به او نمی رسد به جنون رسیده از او راضی ست .

خلاصه غم سنگینی ست اگر سر نخواستن دلی دعوا باشد . اما همیشه حق با برنده ها نیست ، می شود در عین بازنده بودن سر بلند بود و او را از کوچه پس کوچه های دنیا گدایی کرد .

قرار بود حقیقت را بگویم سخت ست ، بی علاج ست ، دانستنش آدم را کم کم میکشد ، گریه شبانه می آورد ، اما همین است خبر کاملا ناگوار و واقعی ستاون یکی را جز من داشت .

سکوت میکنم تا به خاک سپردن آخرین خاکسترهای آرزوی برباد رفته اما آبرومندانه باشد ، گریه میکنم باشکوه ، مثل اقیانوس ، بلند مثل اورست ، او نمی شنود ونمی داند که ماه،خوشبختی مشترک همه ی ستاره هاست.

یک سوال کوچک می ماند برای پرسیدن از کسی که بی پاسخ ترین سوال فکر آشفته ی من است :
چیکار کرد این دل سادم که از چشم تو افتادم ؟

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:از چشم تو افتادم, :: 10:35 :: نويسنده : Majid1991

دیــوونگــی یعــنی :


عکسشــو تو گوشــیت هی نیگــاه کنی ، واســه بار هــزارم . . .

انگــار تاحــالا نــدیدیش . . !

بگی خــو آخــه دلم همــش یه ذره میشــه بــرات . . .

بغــض کنــی و زرتــــی اشکــات بــریزه . .

شمــارشــو با ذوق بگــیری شــاید اینبار جــوابتو داد. . .

شــاید با مــهربونی بگــه جــــــونم . .

شــاید. . شــاید. . شــاید. . .ای تــــو روحــــت با هــمین شاید گفتــنات خــاطره

بــازم هــمین صــدای مســخــره تو گوشــت بپــیچه :

مشــــترک مورد نــظر پاسخــگو نمیــباشــد . . لطــفأ مجــددا بمــیرید ...!

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, :: 12:23 :: نويسنده : Majid1991

اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود .

اگر واقعا عاشقش باشی ، در کنار او که هستید ، احساس امنیت می کنید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی با شنیدن صدایش ، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید.

اگر واقعا عاشقش باشی ، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است .

اگر واقعا عاشقش باشی ،حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوا ر است.

اگر واقعا عاشقش باشی ، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید برای خوشحالی اش دست به هرکاری بزنید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، هر چیزی را که متعلق به اوست ، دوست دارید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید.

اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید به هرجایی بروید فقط او در کنارتان باشد .

اگر واقعا عاشقش باشی ، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، واژه تنهایی برایتان بی معناست .

اگر واقعا عاشقش باشی ، آرزوهایتان آرزوهای اوست .

اگر واقعا عاشقش باشی ، در دل زمستان هم احساس بهاری بودن دارید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد .

اگر واقعا عاشقش باشی ، تحمل سختی ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند .

اگر واقعا عاشقش باشی ، به همه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می شمارید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، در مواقعی که به بن بست می رسید ، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیاست .

به راستی دوست داشتن چه زیباست ،این طور نیست ؟

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



شنبه 28 بهمن 1391برچسب:اگه واقعا عاشقش باشی,متن و جملات عاشقانه, :: 10:41 :: نويسنده : Majid1991

باران ;

چه سخت است در عالم رویا هایت غرق شوی و اشک هایت را به آنکس هدیه دهی که وجودت در خاطرش بی معناست...
سخت است ...
ولی زیباست ...
از صمیم قلب دوستت دارم ...
خواه باور کن ...
خواه نا باور بمان ...
اما قلب من خواه نا خواه با وجود تو می تپد ...
همان که بدانم هستی برای من کافیست ...
پس بمان با آنکه خاطرم برایت تنفر آمیز است
اما بدان در آسمان قلب من فقط و فقط تو می درخشی ...
باز هم می گویم ...
اگر شده به گوش تمام جهانیان میرسانم ...
از صمیم قلب دوستت دارم...

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, :: 13:23 :: نويسنده : Majid1991

دیدن اینکه یه مرد جلو روت گریه کنه

یا از غمش به تنهاییش پناه برده باشه درد آوره

اما درد اورتر اینه که تو که اینقدر دوسش داری

ندونی چطور آرومش کنی !!!

یک ملیارد و سه ..

یک ملیارد و چهار..

یک ملیارد و پنج..

می دانم او رفته است

می دانم قایم باشک ما سالها پیش تمام شد

بگذارید بشمارم ؛ و باز خیال کنم این بازی هنــــوز ادامه دارد...

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:اشک یه مرد, :: 12:57 :: نويسنده : Majid1991

تقدیر را باور مکن ....


خود را ضعیف و کم ندان،تنها در این عالم ندان

تو شاهکار خلقتی،تحقیر را باور مکن


بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش

زیبا و زشتش پای توست،تقدیر را باور مکن


تصویر اگر زیبا نبود،نقاش خوبی نیستی

از نو دوباره رسم کن،تصویر را باور مکن


خالق تو را شاد آفرید،آزاد آزاد آفرید

پرواز کن تا آرزو ، زنجیر را باور مکن

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:تقدیر را باور مکن,تقدیر, :: 10:9 :: نويسنده : Majid1991

حالم بد نيست غم کم می خورم کم که نه ! هر روز کم کم می خورم

آب می خواهم ، سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند

خود نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بيدارم نکردی ؟ آفتاب!!!!

خنجری بر قلب بيمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند

دشنه ای نامرد بر پشتم نشست از غم نامردمی پشتم شکست

سنگ را بستند و سگ آزاد شد يک شبه بيداد آمد داد شد

عشق آخر تيشه زد بر ريشه ام تيشه زد بر ريشه ی انديشه ام

عشق اگر اينست مرتد می شوم خوب اگر اينست من بد می شوم

بس کن ای دل نابسامانی بس است ٬ کافرم ! ديگر مسلمانی بس است

در ميان خلق سر در گم شدم عاقبت آلوده ی مردم شدم

بعد از اين با بی کسی خو می کنم هر چه در دل داشتم رو می کنم

نيستم از مردم خنجر بدست بت پرستم، بت پرستم، بت پرست

بت پرستم ، بت پرستی کار ماست چشم مستی تحفه ی بازار ماست

درد می بارد چو لب تر می کنم طالعم شوم است باور می کنم

من که با دريا تلاطم کرده ام راه دريا را چرا گم کرده ام ؟؟؟

قفل غم بر درب سلولم مزن! من خودم خوشباورم گولم مزن !

من نمی گويم که خاموشم مکن من نمی گويم فراموشم مکن

من نمي گويم که با من يار باش من نمی گويم مرا غم خوار باش

من نمی گويم ، دگر گفتن بس است گفتن اما هيچ نشنفتن بس است

روزگارت باد شيرين! شاد باش دست کم يک شب تو هم فرهاد باش

آه! در شهر شما ياری نبود قصه هايم را خريداری نبود!!!

وای! رسم شهرتان بيداد بود شهرتان از خون ما آباد بود

از درو ديوارتان خون می چکد خون من،فرهاد،مجنون می چکد

خسته ام از قصه های شوم تان خسته از همدردی مسموم تان

اينهمه خنجر ، دل کس خون نشد اين همه ليلی ، کسی مجنون نشد

آسمان خالی شد از فريادتان بيستون در حسرت فرهادتان

کوه کندن گر نباشد پيشه ام بويی از فرهاد دارد تيشه ام

عشق از من دورو پايم لنگ بود قيمتش بسيار و دستم تنگ بود

گر نرفتم هر دو پايم خسته بود تيشه گر افتاد دستم بسته بود

هيچ کس دست مرا وا کرد؟ نه! فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه!

هيچ کس از حال ما پرسيد؟ نه! هيچ کس اندوه مارا ديد ؟ نه !

هيچ کس اشکی برای ما نريخت هر که با ما بود از ما می گريخت

چند روزی هست حالم ديدنیست حال من از اين و آن پرسيدنيست

گاه بر روی زمين زل می زنم گاه بر حافظ تفاءل می زنم

حافظ ديوانه فالم را گرفت يک غزل آمد که حالم را گرفت

ما زياران چشم ياری داشتيم خود غلط بود آنچه می پنداشتيم

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



شنبه 21 بهمن 1391برچسب:حالم خوب نیست, :: 18:50 :: نويسنده : Majid1991

گفتم : داستان امروز ما گره ای ست کور برای کلاف مبهم فرداهای مبادا ...
گفتی : عشق را فرصت پرواز نیست جز در آغوش گشوده‌ی فاصله ها .
گفتم : موج اشک تو مرا چون قایق کاغذی در تلاطم خود شکست ...
گفتی : بشکن غرور را و مغرور باش به این شکستن !
گفتم : چه کنم که آبگینه‌ی قلب من شکستنی ترست از شبنم صبح !؟...
گفتی : آینه ها را در برابر هم باید نهاد و ابدیتی جاوید باید ساخت .
گفتم : دوش دست در دست مهتاب کردم و در میانه ی باغ عمر ، گریه کنان رقصیدم
گفتی : لبخند سربی ماه نیز تنهایی را با دستان تنهای ما قسمت کرده .
گفتم : رؤیای سرخ بوسه ات هر شب مرا تا عمق مخمل خواب و خاموشی می برد ...
گفتی : سپیدی بستر عشق، گواه رنگ سکوت .
گفتم : چه عاشقانه دوستت دارم، ای تو نغمه پرداز شور غزل های دفترم !...
گفتی : روزهاست که به دنبال بزرگ ترین عددم تا مروارید های «دوستت دارم» را در آن توان کنم و تا همیشه گوشوارت سازم .
گفتم : افسوس از این همه ناتوانی علم، چرا که خداوندگاران ریاضی هم در برابر شکوه عشق زانو زدند!... 

گفتی : تنها ناممکن، ناممکن است. آنگاه گفتیم : یکدگر را دوست می داریم تا بینهایت ...

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



شنبه 21 بهمن 1391برچسب:عشق را فرصت پرواز نیست, :: 10:40 :: نويسنده : Majid1991

واسه اولین بار یکی میاد تو زندگیت

میگه دوستت داره

تو هم خوشت میاد چون تورو دوست داره

کم کم به هم عادت میکنید

وابسته میشید یه جواریی که فک میکنید

بدون هم بودن واستون محال شده

این رابطه میشه عشق اول

وقتی میره تو میمونی و هزار تا خاطره با کلی تنهایی و سوال بی جواب

خلاصه قشنگترین روزای زندگیت میشه غم و غصه

میشه فکر کردن و به گذشتــــه و یه عالمه چراهای بی جواب

همه ی این روزای سخت کم کم تو ذهنت کمرنگ میشه

سعی میکنی همه چیو فراموش کنی

به روزای خوب میرسی

حتی شاید یکی بیاد تو زندگیت که خیلی بیشتر از اون دوسش داشته باشی

اونقدر که همه ی خاطرات اون از ذهنت پاک بشه فقط یه اسم ازش باقی بمونه و چندتا خاطره ی نصف نیمه

حالا دیگه خیلی وقته بهش فکر نمیکنی

ولی مطمئن باش اگه یه روزی یه جایی دوباره ببینیش

همه ی اون خاطره ها

همه ی اون روزا

همه ی اون حرفا

دونه به دونه دوباره یادت میاد

آره عزیزم

عشق اول همچین دردی داره.....!

شاید فراموش بشه ولی هیـــچ وقت خوب نمیشه..

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:عشق اول,فراموش نمیشه,درد داره,متن و جملات عاشقانه, :: 10:20 :: نويسنده : Majid1991

چیه !؟

به زخـم هایـم می نگـری !؟

درد ندارد دیگـر ...

روزی که رفتـی مـرگ تمـام درد هایـم را با خـودش برد ...

مرده ها درد نمی کشنـد ...

حـرف آخـرم این است :

برنگـرد دیگـر ! زنـده ام نکـــن...

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



یادتــــــ باشد ؛

مـــــــــن اینجا،

کنار همین رویاهای زودگذر،

به انتظار آمدن تـــــــو،

خط های سفید جاده را می شــــــــمارم...!

 

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



مـن اینجـوری نمیتـونـم یه سدی بیـن قلـب ماسـت
تـو بایـد غـرق شـی در مـن بفهـمی کی دلـش دریاسـت
مـن اینجـوری نمیتـونـم تو پای مـن نمیشیـنی
تو رو اینقـدر بخشیـدم بزرگیـم رو نمـی بیـنی
همیشـه مقصـدم بودی کجـا با تـو سفـر کـردم
چقـدر تنهـا بـرم دریا چقـدر تنهـایی برگـردم
مـن اینجـوری دلـم خـوش نیست شبـم با ترس هم مـرزه
بهشتـم اونـورش باشـه به این بـرزخ نمـی ارزه
مـن اینجـوری نمیتـونـم تـو ایـن جایـی و مـن تنهـام
دارم میـمیـرم از بس که نگفتـم چـی ازت میخـوام
همیشـه مقصـدم بـودی کجـا با تـو سفـر کـردم
چقـدر تنهـا بـرم دریا چقـدر تنهـایی برگـردم...

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



خستــه ام

از صبوری خستـــه ام

از فریـــادهایی که در گلویـــم خفـه ماند

از اشــک هایی که قـاه قـاه خنـــده شد

و از حـــرف هایی که زنده به گـــور گشت در گــورستان دلم

آســان نیست در پس خـــنده های مصــنوعی گریــه های دلت را،

در بی پنـــاهیت در پشت هـــزاران دروغ پنهـــان کنی

این روزهــا معنی را از زندگـــی حذف کــرده ام

برایــم فرق نمـــی کند روزهایـــم را چگونــه قربانـی کنم!

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه